نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده علوم انسانی دانشگاه شهید چمران اهواز
چکیده
مفهوم زمان از دوران باستان تا کنون در کانون توجه اندیشۀ ایرانی قرار گرفته و در آثار شاعران پارسیگو، بازتابی متأثر از آیین زروانی داشته و با صفتها و کنشهایی خداگونه همراه است؛ بررسیهای این نوشتار نشان میدهد که شاعران، برای رسیدن به درک عینیِ زمان، از سازوکارهای استعارههای مفهومی بهره بردهاند. استعارههای مفهومی به کار رفته در آثار آنها با آنچه که امروزه در نظریۀ جورج لیکاف و مارک جانسون مطرح شده، منطبق است؛ بر این اساس تناظرهای بسیاری شکل گرفته و این تناظرها به دو نگاشت «زمان به مثابه یک انسان» و «زمان سرمایه است» انجامیده است؛ از این دو نگاشت، دو نامنگاشت «زمان یک شخص انسانی است» و «وقت طلاست» به دست میآید. همچنین، مفهوم زمان در نگرشهای اساطیری، حماسی، فلسفی- کلامی و غنایی، در شعر فردوسی، ناصرخسرو، خیام و حافظ بازتاب داشته و از شالودههای اندیشگانی این نگرشها در آثار آنهاست و هر کدام از این وجوه، خویشکاری مخصوص به خود را رقم زدهاند. اسطوره و حماسه در شعر فردوسی به ترتیب به خویشکاری تکرار و خویشکاری پهلوانانه انجامیده است؛ فلسفه در رباعیات خیام، خویشکاری خوشباشی و شادیخواری را برگزیده و نگرش کلامی ناصرخسرو، به خویشکاری مبارزۀ مذهبی ختم شده که بر خردورزی و دانش نیز، تکیه دارد؛ امّا به شدت با شادی مخالف و اندوهمدار است. سرانجام، وجه غنایی در شعر حافظ، خویشکاری عاشقی را پیشنهاد میدهد.
کلیدواژهها