نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول
چکیده
فرّخیِ سیستانی در مطلعِ قصیدهای که در مدحِ سلطان محمودِ غزنوی سروده، از «مهرگان» و «سیمرغ» و «جنبیدنِ» وی سخن گفته است: «مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای». او در بیتِ هفتمِ این قصیده، جنبشِ سیمرغ را صِرفاً قابلِ سنجش با جنبشِ محمودِ غزنوی دانسته که جهان را تسخیر کرده است. در بیتِ یازدهم نیز مستقیماً و آشکارا، محمود را به سیمرغ تشبیه کرده است. چنانکه مطابق با منابع خواهیم دید، سیمرغ که محمود بدان تشبیه شده است، پیوندِ تنگاتنگی با فریدون دارد؛ به این معنا که هر دو با آب و ابر در پیوندند، همانگونه که سیمرغ در البرز نشست دارد، فریدون نیز بخشی از عمر خود را در آنجا گذرانده است، هر دو در تقابل با اژدها (نمادِ خشکسالی) و برافشانندۀ تخمِ گیاهان هستند، هر دو با خورشید ارتباط دارند و به درمانگری و غمزدایی شُهرهاند. راهنمایندگی و دانش، سخاوتمندی، سایهگُستری و بینظیری از دیگر ویژگیهایِ مشابهِ این دو است. نگارنده ضمنِ بیانِ این همسانیها، از پیوندِ آن با مهرگان و محمودِ غزنوی در قصیدۀ فرّخی سخن میگوید و میکوشد ذهنیّتِ اسطورهگرایِ فرّخی را که در خدمتِ ستایشِ پادشاهِ غزنوی قرار گرفته است، به تصویر کشد: محمود مثلِ فریدون، پادشاهانِ ضحّاکوار را از پای درآورده و همچون او مهرگان را بزرگ میدارد.
کلیدواژهها